رولان بارت و علوم اجتماعی

 

سخنران: حسام نقره ­چی

 

آقای حسام نقره چی، لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد  رشته “ادبیات، تفکر و هنر معاصر” از دانشگاه پاریس 7، و دانشجوی دکتری در دانشگاه سوربون نوول (پاریس 7) در رشته نقد ادبی هستند. موضوع پایان نامه دکتری ایشان در مورد رولان بارت است و ارتباط او با علوم اجتماعی است. آقای حسام نقره چی، کتاب “درس” از رولان بارت را به فارسی ترجمه کرده اند که در واقع سخنرانی افتتاحیه وی در کولژ دوفرانس است.

در ادامه گزارشی مختصر از سخنرانی ایشان در انجمن انسان شناسی ایران، با عنوان “رولان بارت و علوم اجتماعی” آرائه شده است.

 

بارت می خواهد نشان دهد که دغدغه اصلی حوزه نشانه شناسی ادبی، موضوع ارتباط قدرت با زبان بوده است و اینکه قدرت چگونه از طریق زبان بازتولید می شود. این همان محوری است که می توان روی آن تمام دوره های زندگی فکری بارت را فهمید.

دو سنت از میانه قرن نوزدهم دو سنت روشنفکری با هم پیش می آیند، یکی سنت روشنفکر متعهد که میراث دار عصر روشنگری است که به دنبال آگاهی بخشیدن به مردم و تبدیل دانش به ابزار رهایی است، و دیگر سنت روشنفکران “پوزیتیو” که نگاهشان بیشتر نگاهی توصیفی، و نه تجویزی، به جهان است. لیوتار وضعیت پست مدرن را زیر سؤال رفتن این دو روایت بزرگ مدرنیته می داند: سنت روشنگری و سنت هگلی. زمانی که رولان بارت شروع به نوشتن کرد، این بحث به این شکل مطرح نبود، ولی او سعی کرد این دو سنت را با هم ترکیب کند. برای این کار بارت برمی گردد به دورکایم و ادبیات و زبان را به عنوان امری اجتماعی (بیروی و الزام آور بودن) تعریف می کند. باید دید که دخالت فعال مؤلف در کجا می تواند رخ دهد، چون بخشی از کار در واقع امری اجتماعی است که کارگزاری فردی در آن نقشی ندارد. این بخش فعال است که مؤلف می تواند در آن کنش سیاسی را انجام دهد.

بارت می خواهد شیوه تعهد (روشنفکری) را عوض کند و به چیزی فراتر از “محکوم کردن و ابراز شرم” برود. باید دید که قدرت کجا و چطور اعمال می شود.

دورکیم به اهمیت بعد نمادین در شکل گیری بازنمایی های جمعی اشاره دارد، ولی تأکیدش بر خود امر اجتماعی است که بازنمایی می شود. در اینجا رولان بارت به طور خاص به این وجه نمادین متمرکز می شود. اینجا نقش نشانه شناسی بارت در این بحث آشکار می شود. امر اجتماعی تام در آرای موس، متشکل از لایه هایی از دلالت هستند. اسطوره شناسی بارت در واقع به نوعی پرداختن به لایه های ناخودآگاهی است که دلالت به امر اجتماعی دارد، لایه هایی که قدرت در آن منتقل می شود.

سؤال از اینکه زبان چطور ما را مجبور می کند، سؤالی است که بارت با آن آغاز می کند. زبان این کار زبان را در سه سطح تحلیل می کند، سطح واژگانی، سطح نحوی و سطح گفتمانی. زبان الزام آور است، چرا که ما را مجبور به گفتن می کند: مانند فاشیسم. در سطح نحوی، مثلاً در زبان هایی که جنسیت در آنها مندرج است، فرد مجبور است که جنسیت را مشخص کند، یعنی الزام به این کار دارد. در سطح واژگانی، به سادگی هر واژه دلالت های ضمنی ای را منتقل می کند. و در سطح گفتمانی نیز چهارچوب ها و ارزش هایی در هر گفتمان منتقل می شود.

بارت در ترکیب دو سنت روشنفکری به دو تناقض اصلی برمی خورد. اول اینکه با نشان دادن غیرعقلانی بودن یک پیش فرض نمی توانیم آن را از بین ببریم و روشنفکر یا عالم اجتماعی که با روش توصیفی غیر عقلانی بودن پیش فرض ها را نشان می دهد، عملاً کاری نمی تواند انجام دهد و تأثیری روی آگاهی اجتماع نمی گذارد. بارت دو راه حل پیشنهاد می کند. یکی فرض یک موقعیت بیرون از قدرت و آرمان شهری، به عنوان جهتی که می توان به سمت آن حرکت کرد بدون اینکه الزاماً قرار باشد به آن برسیم. دوم تبدیل کنش به استراتژی، که باعث می شود کنش مطلق نباشد و بسته به موقعیت نسبی باشد، و دیگر اینکه استراتژی حمل بر فرم (شکل) می شود، و نه بر محتوا. مقاومت در مورد نظام قدرت، به نظر بارت، از طریق فرم نوشتار رخ می­دهد، چون نظام قدرت از طریق فرم اعمال می شود. تناقض دوم این است که ما نمی توانیم از ایدئولوژی خارج شویم. پس دانش نمی تواند در مقابل ایدئولوژی بیاستند، بلکه خود دانش نیز بر اساس یک ایدئولوژی است. پس دانشی مثل نشانه شناسی که هدفش خروج از ایدئولوژی است، خودش نیز توان خروج از ایدئولوژی را ندارد.

ایدئولوژی در مشاهده، استنتاج و استنباط من تأثیر می گذارد، و در انتقال دانش نیز تأثیر می گذارد. با بررسی آرای بارت می توان به سه راه حلی که برای این تناقض مطرح کرده پی برد، و البته خود بارت این راه حل ها را به تصریح بیان نکرده است. یکی جایگزین کردن یک پایه سیاسی و اخلاقی به جای پایه معرفت شناسی دانش، دیگری نقد ایدئولوژی خودی، و سوم حرکت به سمت سابژکتویویته (ذهنیت) و تغییر دائمی زبان است.   

چیزی که بارت به آن مردم شناسی مدرنیته می نامند، این است که نشان دهد آنچه طبیعی می دانیم، در واقع طبیعی نیست. این نوعی پروژه سیاسی است برای مقابله با نظام سرمایه داری که استدلال اصلی اش طبیعی بودن این نظام است. رویکرد دوم در مورد نقد ایدئولوژی خود است. در سال 1973 بارت مقاله ای به عنوان “جدایی لسان ها” می نویسد، که در آن گفتمان ها را به دو دسته Encratic  و Ancratic (در قدرت و بر قدرت) تقسیم می کند و بعد از یک موقعیت سوم یا موقعیت پارادوکسال سخن می گویند. به نظر او نقد گفتمان در قدرت، یا گفتمان همراه قدرت، نقد ساده ای است و هر روشنفکری می تواند این کار را بکند. نقد گفتمان خودی، یا گفتمان ناراضی، کار خطرناکی است که باید انجام داد. این موقعیت همان موقعیت پارا دوکسا (Para-doxa) است. دوکسا به معنای عقاید عام است و پارا-دوکسا به معنای بیرون از عقاید عام است. مثلاً زمانی که بسیاری از روشنفکران از جنسیت سخن می گویند و فوکو تاریخ جنسیت را می نویسد، بارت باره های عاشقانه و لذت متن را می نویسد. چیزی مثل عشق که مفهومی رومانتیک و خارج از مد محسوب می شود، و همه از جنسیت می نویسند، او به عنوان یک استراتژی از عشق و لذت می نویسد. وقتی گفتمان چپ لذت را حذف می کند، بارت در مورد آن می نویسد (سیگارهای برگ مارکس را فراموش کرده اید!). نکته سوم، مسأله ی سابژکتیویته است. بارت بارها ابژکتیویته علمی را نقد کرده است. برای خروج از این عینیت، باید به سمت سوژه رفت، که البته راه حلی اسطوره ای است، ولی در مقابل عینیت فرضی جامعه علمی قرار می گیرد. نقد بارت در مورد سرمایه داری و جامعه مصرفی معتقد است که این جامعه فرد گرا نیست و اتفاقاً کاملاً جمع گرا است و مقابله با آن از طریق رفتن به نوعی فردگرایی می تواند صورت بگیرد. که در واقع به رسمیت شناختن تکثر امیال و آرزوهای فردی است.