تعزيه، آيين شبيه خواني و «شكلي از نمايش» است. شناخت منشا تعزيه مساله اساسي پژوهش حاضر را تشكيل مي دهد. به بيان روشن تر اين پژوهش در پي شناخت عواملي است كه بيانگر چگونگي آغاز تاريخ تعزيه باشند. در همين راستا فرايند «مطالعه كيفي» مساله، متاثر از رهيافت «ديرينه شناختي» ميشل فوكو از زمان حال آغاز شده پ و تا رسيدن به «نقطه صفر» يعني زماني كه ديگر نشاني از تعزيه (چه تعزيه هاي معنامحور، چه تعزيه اصطلاح محور) نيست ادامه پيدا كرده است. براي مطالعه سطح نخست پژوهش از «مشاهده»، «مصاحبه» و «مطالعه اسنادي» استفاده شده و براي مطالعه لايه هاي عميق تر نيز صرفا از «مطالعه اسنادي» بهره گرفته شده است. در اجراي اين پژوهش از «نمونه گيري هدفمند» استفاده شده و فرايند مطالعه در هر مرحله تا رسيدن به مرحله «اشباع نظري» يا «كفايت مفهومي» تداوم يافته است. نتيجه نهايي پژوهش موجد اين نظر است كه توانايي ذهن انسان در توليد «ايده» (فرابازنمايش) در تعامل با محيط زيست اجتماعي انسان ايراني، بيانگر چگونگي آغاز تاريخ تعزيه است و در اين ميان مقوله هايي همچون: باورها، سرمايه-هاي نمادين، اصالت علاقه و جذابيت، روابط اجتماعي، جامعه پذيري و انگيزه هاي اقتصادي، بستر تداوم تعزيه را طي فرايند «در زماني» استمرار آن تشكيل داده اند. به نظر مي رسد «انگيزه»هاي نشات يافته از«نياز»هاي فطري و اجتماعي زيرساخت مقولات مذكور هستند.

کليدواژگان: تعزيه ي معنامحور، تعزيه ي اصطلاح محور، شبيه خواني، منشا، نياز و انگيزه، فراباز نمايش