انسان شناسي اشيا وفن آوري¹يكي از عرصه هاي جديد انسان شناسي است كه ازدهه هاي اخير در اروپا و امكريكا رواج يافته است كه با تأكيد بر بررسي تحولات عناصر مختلف فرهنگ مادي جامعه، در چارچوب فنون و اشيا و آثار آن بر سازمان اجتماعي جوامع، تحولات اجتماعي ناشي از جهاني شدن را مورد تحليل و تبيين قرار مي دهد. مقاله حاضر با ارائه يك مدل عملي از تغييرات فني و اجتماعي در يكي از مناطق روستايي شمال ايران در پي درك مناسبات اساسي بين “رويداد فني”² و”رويداد اجتماعي”³است. طي سال هاي گذشته انتقال فنون و اشياي نوين به اين منطقه منجر به ناپديدي استقلال ساكنان در فرايندهاي متفاوت فعاليت هاي كشاورزي، دامداري و ابريشم كاري شده و اقتصاد بومي و محلي را به اشيا و فنون صنعتي وارداتي وابسته كرده است. اين دگرگوني ها به نوبه خود به تغييراتي بنيادي در جنبه هاي ديگر زندگي اجتماعي انجاميده است. در اين پژوهش، محقق با اتخاذ يك ديدگاه بين رشته اي در حوزه هاي انسان شناسي، جامعه شناسي و فن شناسي از طريق يك ابزار روش شناختي نوين و تطبيقي،”زنجيره عمل فني”4 در پي شناخت عوامل موثر بر تحولات فنون كشاورزي و دامداري جامعه قاسم آباد، به عبارت ديگر، نقش “فن” و “جامعه” در دگرگوني هاي اجتماعي است، بر اين اساس وي اين تحولات را از دهه دوم قرن بيستم تا دوره معاصربا توجه به عوامل اجتماعي-اقتصادي جامعه ايراني كه در تغييرات اين جامعه روستايي دخيل بوده اند مورد بررسي و تحليل قرار مي دهد.

مقاله با طرح نظرات انديشمندان اجتماعي و فن آوري در خصوص نقش فن و جامعه در فرآيند تغييرات اجتماعي آغاز مي شود. سپس فنون كشاورزي و دامداري به عنوان دو جنبه از فرهنگ مادي مبنا قرار گرفته و نگارنده با مشخص ساختن تحولات عناصر متفاوت اين فنون(ابزارها، حركات وعاملان) از طريق مدل زنجيره عمل فني آن ها را در سه حوزه نوآوري، ناپديدي و تحول طبقه بندي نموده و با تأكيد بر نظرات آندره لوراگوران در مورد قرض گيري فني به تحليل راهكارهاي تغييرات اين جامعه روستايي مي پردازد.