اين نوشته بر اين است تا نشان دهد «قالي بافي» زن قالي باف را در چه سامانه و وضعيتي قرار ميدهد ،و منظور از «قالي بافي»نه بافتني تفنني( كه در اين زمين تحقيق و در دوره مورد نظر، نه رونقي داشته و نه اعتباري) بلكه «بافندگي»به عنوان يك حرفه با چشم انداز اقتصادي است،از اين رو سعي بر اين بوده تا با وارسي جزء جزء فرايند بافته شدن فرش مناسبات سلطه آميز و ناعادلانه به سطح آورده شده،مورد واكاوي قرار گيرد .فرش براي زن قالي باف بيشتر مايه رنج و درد است تا سوژه لذت ،لذتي كه از آفرينش و خلاقيت و… حاصل ميشود،فرش زندگي زن را تحت الشعاع قرار ميدهد و در نظام مرد سالار او را به كارگري پنهان با رنجي پوشيده تبديل ميكند رنجي كه سعي دارد خود را به قاعده بازي تبديل نموده و از اين رو خود را تطهير كرده و عادلانه جلوه دهد.،قالي براي قالي باف اصلا به منزله اثر هنري نيست چرا كه هيچ يك از لوازم اين نوع «بودن» را ندارد.لوازمي چون خلاقيت،آفرينندگي و لذت از آفرينش و از همه مهمتر آگاهي بافنده به خلق اين اثر به منزله يك «كار هنري».
فرش تنها نزد مصرف كننده است كه به اثر هنري تبديل ميشود اثري كه براي اعتبار احتياجي به بافنده(خالق) و تاريخ خود ندارد اثري« بدون تاريخ و بدون خالق».