جهان روايي از ابتداي انديشه کلاسيک و آغاز مسيحيت وجه غالب فرهنگ غرب بوده است. اين قاعده کلي در قالب پنداره وحدت و يگانگي نوع بشر، باور به اينکه تمام ابنا بشر خاستگاهي يکسان دارند و در پيشگاه خداوند يکسان هستند، بيان شده است. اين پنداره مسيحي در طول عصر روشنگري غير ديني شد و مفاهيم مربوط به يکساني ماهيت انساني و حقوق جهاني بشر از دل آن بيرون آمد. در همين زمان روش علمي در غرب به وجود آمد تا اين انگاره را در نزد کاربران خود به وجود آورد که کليد راهيابي به دانش و شناختي جهان شمول را دريافته اند. به بيان ديگر قاعده جهان روايي يکي از قدرتمندترين ابزارهاي فرهنگ غرب بوده و مفهومي است که در کانون خود باروري و توسعه تمدن غرب بوده است …