اين مقاله به مطالعه بنيان هاي پارادايمي انسان شناسي نمادين ـ تفسيري با تاكيد بر رويكرد گيرتز مي پردازد. انسان شناسي نمادين ـ تفسيري، كه در امتداد با چرخش نظري دهه 1970 در علوم انساني ايجاد شد، به طور كلي بر اين باور است كه فرهنگ مجموعه اي از معاني است كه از طريق نمادها و نشانه ها درك و تفسير مي شود؛ بنابراين، براي درك ابعاد فرهنگ نخست بايد از تحليل اين نمادها آغاز كرد. مقاله حاضر ضمن بيان مختصر تاريخچه و مباني نظري اين رويكرد متاخر، به بحث درباره بنيان هاي پارادايمي آن شامل ابعاد هستي شناختي، معرفت شناختي و روش شناختي با تمركز بر ديدگاه گيرتز مي پردازد. در پايان، جايگاه علمي رهيافت تفسيري گيرتز با نقد و ارزيابي چند مطالعه انجام شده داخل كشور روشن مي شود.

کليدواژگان: انسان شناسي نمادين ، تفسيري، بنيان هاي پارادايمي، كليفورد گيرتز