از منظر باستان شناسي نقش برجسته ها يكي از قابل استفاده ترين منابع مطالعه و شناخت جوامع گذشته به شمار مي روند. اين دسته از آثار بازتابي از عقايد، ارزش ها و رويدادهاي تاريخي عصر خود و در نگاهي عميق تر بازگو كننده شاخصه هاي فرهنگي، هنري، سياسي و اجتماعي حاكم بر حكومت و جامعه اي كه زائده آن اند مي باشد. علي رغم كثرت نقش بجسته هاي باقي مانده از ايران پيش از اسلام- كه بيشترين آن ها ار ساسانيان برجاي مانده است-پي از ورود اسلام به ايران و تحريم كشيدن نگاره هاي انساني و حيواني، هيچ نقش برجسته اي از فرمانروايان اين سرزمين در فضاي آزاد تا دوره قاجاريه شناسايي نشده است. احيا سنت ساخت نقوش برجسته از شخص شاه در عصر قاجار در پي گرايش فتحعلي شاه دومين شاه قاجاري به فرهنگ و تمدن پيش از اسلام ايران بوده است. اين گرايشات كه نه تنها توسط شاه قاجار بلكه ديگر اقشار جامعه آن روز ايران دنبال مي شد، بر هنر اين عصر تاثير گذارده و منجر به همانندسازي و الگوبرداري از عناصر هنري ايران باستان به ويژه هنر دوره ساساني شده است. در اين مقاله مقدمتا سعي شده است تا عوامل موثر در گرايش فتحعلي شاه به ايران پيش از اسلام و اهداف مدنظر وي از احيا هنر سنگ تراشي پس از يك وقفه طولاني شناسايي شود. همچنين با توجه به شكل گيري نقوش برجسته قاجار تحت تاثير نقش برجسته ساساني، مشخص شود كه آيا تاثيرپذيري فتحعلي شاه از ساسانيان به الگوبرداري از آثار هنري ساساني محدود شده و يا موارد ديگري همچون ساختار اداري و اجتماعي عصر قاجار را نيز تحت تاثير قرار داده است؟ و از آن جا كه نقش برجسته ها يكي از منابع معتبر در شناخت ماهيت عصر خود به شمار مي آيند، امكان پاسخ به اين پرسش براساس نقش برجسته هاي دو دوره نيز مورد بررسي قرار مي گيرد.