روایتی از کشمکش تدریس و تحصیل در دانشگاههای هنر ایران
دکتر محمد رضا مریدی
تهیه و تنظیم گزارش: مهری طیبی نیا
دومین نشست از سلسله نشستهای «زیست فرهنگی اساتید» با عنوان «هنر در پیشا، پیرا و درون دانشگاه» روز یکشنبه چهاردهم آبان ماه 1396 ساعت 15 تا 17 به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، گروه فرهنگ و جامعه انجمن جامعه شناسی ایران و گروه علم و دانشگاه انجمن انسان شناسی ایران با حضور دکتر محمد رضا مریدی در سالن جلسات انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.
در ابتدا دکتر کیا در ارتباط با ماهیت این جلسات بحث را آغاز کرد و گفت: این جلسات بیشتر از اینکه مخاطب محور باشد، متخصص محور است و تمرکز ما بر طرح بحثی است که برای پژوهشگران حوزه آموزش عالی یا جامعه شناسی علم کاربرد دارد. وی علت این امر را در رابطه با مسائل آموزش عالی در ادبیات جامعه شناسی و همچنین پژوهشهای متفاوت انجام شده توسط دانشجویان در رابطه با اساتید عنوان کرد و گفت: ما همچنان در این رابطه دچار فقر ادبیات پژوهشی برای کسانی هستیم که علاقمند به فعالیت در این حوزه هستند.
وی در ادامه به طرح پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در رابطه با بررسی مسائل زیست فرهنگی و علمی اساتید دانشگاه اشاره کرد و از تهیه کتابی بر اساس محتوای متفاوت و تخصصی این نشست ها در آینده خبر داد.
در ادامه دکتر مریدی، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه هنر به ایراد مباحث خود در موضوع هنر در پیشا، پیرا و درون دانشگاه پرداخت.
دکتر مریدی در ابتدا با اشاره به چالش های مدرسان هنر در دانشگاه به صورت بندی این جدال و کشمکش ها پرداخت و گفت: اغلب فارغ التحصیلان دانشگاه هنر بعد از اینکه از دانشگاه خارج میشوند، دانشگاه های هنر را انکار میکنند. یعنی کمتر هنرمندی است که از دانشگاههای هنر فارغ التحصیل شود و بعد از آن بگوید بله من در دانشگاه هنر آموختم.
وی افزود: اغلب این افراد عنوان میکنند که ما در این دانشگاه چیزی یاد نگرفتیم و دانشگاه دستاوردی برای ما ندارد.
وی با اشاره به این که این موضوع برای او آغاز فکر کردن به این مسئله بوده که چرا آنها دانشگاه هنر را انکار می کنند؟ به سخنان خود ادامه داد و گفت: صورت اول موضوع این است که اصولاً هنرمندها منشأ آموزش خودشان را انکار می کنند. آنها میخواهند منبع آموزشی را پنهان، دست نیافتنی یا انکار کنند، و به شکلی عنوان کنند که اصلاً از همان اول هنرمند بوده اند و نظامهای آموزشی نقشی در هنرمند شدن آنها نداشته و این ناشی از همان گزاره هنرمند ذاتی است، هنرمندها هرچقدر هم که تحت تعلیم باشند هنر را ذاتی خودشان میدانند. وی افزود: این افسانه و یا این اسطوره هنر ذاتی هنرمند، غالب است و هنرمند برای خودش کاراکتری از سحر و جادوهایی که از آن خودش دارد میسازد.
وی گفت: حداقل اولین تفسیر من از اینکه فارغ التحصیل های دانشگاه هنر، دانشگاههای هنر را انکار می کنند همین موضوع است. او در ادامه سخنانش خاطر نشان کرد که این موضوع همه ماجرا نیست و گفت: ماجرا فقط حول و حوش یک پنداشت و یک اسطوره رمانتیستی از هنرمند نیست که منابع آموزش خود را پنهان یا انکار کند، بلکه اغلب هنرمندها یا فارغ التحصیلانی که هنرمند میشوند دانشگاه را منفعل یا محافظه کار و واپسگرا میدانند.
دکتر مریدی افزود: این قبل از هرچیز از مواضع گفتمانی هنر و علم برمیآید. دانشگاه به عنوان یک نهاد علم، نه به عنوان یک نهاد هنری، هنر را قاعده مند و هنجارمند میکند و برای هنر سلسله مراتبی در نظر می گیرد که برای ارزیابی هنری لازم است.
سخنران این نشست برای مثال یکی از ملاک های ارزیابی هنری به طور معمول را ماندگاری عنوان کرد و گفت: هنری وارد دانشگاه و پذیرفته می شود که از آزمون ماندگاری عبور کند. اما همین ماندگاری نیاز به تاریخ دارد، پس به این ترتیب انگار دانشگاه با یک وقفه ای هنر پیش از خودش را ارزیابی میکند و آن را به دانشگاه راه می دهد. انگار دانشگاه همیشه یک تأخیر زمانی نسبت به آنچه که در جامعه هنری اتفاق می افتد دارد. از طرف دیگر اصولاً هنر در دانشگاه دلالت بر یک نوجویی و تازگی و تجربه گرایی دارد. یعنی به شکل متناقضی ما همیشه از هنر در دانشگاه انتظار پویایی و تجربه گرایی داریم و هنر ناب چیزی است که گفتمان دانشگاه هنر در پی آن است.
او با اشاره به این موضوع که با صرف وقت مدرس و دانشجویان انتظار شکل گیری یک هنر ناب داریم گفت: این هنر ناب امکان تحقق زیادی به دلایل ذکر شده ندارد و دانشگاه با محافظه کاری سیاسی و تأخیر زمانی با جامعه هنری روبرو می شود.
وی با توجه به تعارض های موجود ساختاری در جامعه هنری به دو قطب مواضع گفتمانی هنر- علم و مواضع گفتمانی درون و بیرون دانشگاه گفت: در واقع بین جامعه علمی، یا هنرمندانی که در جامعه علمی و جامعه هنری هستند؛ یعنی هنرمندانی که بیرون از دانشگاه کار می کنند کشمکش های زیادی وجود دارد که فصل مشترک این کشمکشها حضور مدرسان هنر در دانشگاه هاست؛ کسانی که هم مدرس هنر و هم به عنوان پژوهشگر در دانشگاه فعالیت میکنند. مدرسان هنر یک دشواری بزرگ دارند، چون هم باید مقبولیت جامعه هنری و هم مشروعیت دانشگاهی داشته باشند؛ یعنی هم باید به عنوان یک انسان دانشگاهی کار علمی کنند، مقاله و کتاب بنویسند و هم به عنوان یک هنرمند خلق اثر هنری کنند و در جامعه هنری پذیرفته شده باشند. بنابراین ما با یک انتظار دوگانهای از یک مدرس هنر مواجهیم.
وی در ادامه سخنانش گفت: من از این دوگانه ها به سوی دوگانه های دیگری هم حرکت خواهم کرد و با اشاره به چالش های زیاد دانشگاه هنر به تشریح دشواری های مدرسان در دانشگاه هنر پرداخت و گفت: اگر با جامعه هنری در ارتباط باشید، می دانید که مدرس هایی که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شروع به کار کردند همه شاگردان کمال الملک بودند. قبل از اینکه اینها معلم هنر باشند خودشان همه آرتیست هستند. دهه سی، چهل و شصت هم همین گونه بود. اما از دهه هفتاد داستان قدری متفاوت میشود. از دهه هفتاد و به ویژه هشتاد اکثر مدرسان هنر، دکترای هنر هستند. کار آنها پژوهش هنر است.
او گفت: بسیاری از میدان های هنری خارج از دانشگاه هنر شکل میگیرد که خودشان مقابل دانشگاهها شده اند و به این گونه کسانی که در دانشگاه هنر هستند بیرون از دانشگاه را به بازاری بودن متهم میکنند و بازار گالری، یک بازار غیردولتی و خصوصی است و تا جایی که بشود با نهاد دانشگاه فاصله گذاری میکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه هنر در خصوص رقیب بودن گالری ها به عنوان رقبای دانشگاه در پیرا دانشگاه و اینکه آنها دانشگاه را بیاعتبار و کلاسهای خودشان را معتبر میکنند گفت: گالری دربین دانشجویان خودش را به عنوان یک نهاد حرفهای معرفی میکند و یک مدرس دانشگاه در چنین وضعیت دوگانه ای است. این تعارض منجر به انکار دانشگاه توسط خود اعضای هیئت علمی است، چون آنها بیرون از دانشگاه و داخل دانشگاه می توانند در دو فضای متفاوت زیست داشته باشند.
وی در ادامه در پاسخ به این موضوع که چطور یک مدرس دانشگاه، در این شکافها مجبور است از خودش یک شخصیت ویژه بسازد گفت: شاید یک مدرس نتواند یک کاراکتر هنری از خود بسازد اما سعی می کند یک کاراکتر فرهنگی بسازد. اغلب شخصیتهای دانشگاه یک راه میانه را در نسبت بین یک شخصیت آکادمیک و یک هنرمند انتخاب میکنند و آن شخصیت فرهنگی بودن است.
سخنران این جلسه در ادامه مباحث خود به سه گفتمان دسته بندی شده در نوشته های اساتید دیگر اشاره کرد و گفت: سه گفتمان دانشگاهی در دانشگاه هنر؛ گفتمان علمی، اجتماعی و فرهنگی هستند. گفتمان علمی با یک نگاه ابزاری مثل همه گفتمانهای علمی در دیگر دانشگاه ها است، اما مسئله علم در دانشگاه هنر چالش های بیشتری دارد.
وی در یک مصداق به تشریح چالش علم و هنر در درس نظریه و روش تحقیق در دانشگاه هنر پرداخت و افزود: علمی کردن دانشگاه هنر چیزی جز مهار کردن، محدود کردن و شکل دادن یا کانالیزه کردن فعالیت های هنری نیست. اگرچه واقعیت این است که گزارههای علمی در دانشگاه هنر گاهی نجات دهنده هم بودهاند. درس تاریخ هنر به عنوان سرمنشأ گزارههای علمی در دانشگاههای هنر، ستون فقرات علم هنر است که در غیر اینصورت علم هنر اصلاً شکل نمی گیرد. تاریخ هنر به هنر انتزاعی مقبولیت و مشروعیت می دهد و هنر انتزاعی بخش مهمی از تاریخ هنر است. او درس تاریخ هنر را مجالی برای طرح هنرهای غیرایدئولوژیک در یک فضای کاملآً ایدئولوژیک در جامعه عنوان کرد. بنابراین به واسطه این تاریخ هنر و در طول دهه هفتاد به بعد شخصیت تازهای برای مدرس به عنوان متخصص ساخته شده که از هنرمند متفاوت است. درواقع هنرمندی که به واسطه متخصص بودن می توانست به سراغ هنرهای غیر ایدئولوژیک و انتزاعی هم برود و بر این اساس علمی بودن هنر یا تأکید بر هنر علمی یا علم هنر برای دانشگاه هنر رهایی بخش است.
دکتر مریدی در ادامه نظرات موافق و مخالف در باب کشمکش بین علم و هنر در بستر تاریخ به ذکر دیدگاه مخالف سوم پرداخت و گفت: دیدگاه سوم با پارادایم علم در دانشگاه مخالف است و این نظر مخالف از اینجا شروع میشود که آیا هنر یک امر تخصصی است؟ وی به تحلیل چگونگی این نگاه مخالف پرداخت و اینکه این دیدگاه ارتباط هنر با زندگی روزمره را مورد نقد قرار می دهد و معتقد است با نگاه تخصصی هنر از زندگی ما جدا میشود. وی همچنان به وجود شکافی بین درون و بیرون دانشگاه اشاره کرد و گفت: این فاصلهگذاری بین دانشگاه و جامعه باعث می شود که مدرس بطور مداوم در این کشمکش قرارگیرد.
این استاد دانشگاه با طرح گفتمان اجتماعی هنر در دانشگاه به سخنانش ادامه داد و گفت: گفتمان اجتماعی در دانشگاه هنر مثل همه دانشگاههاست؛ یعنی دانشگاه یک فرصت تحصیل رایگان و کانالی برای تحرک طبقاتی است. نه گفتمان علمی و نه گفتمان اجتماعی دانشگاه هیچکدام جریان بازاندیشانه در دانشگاه را به رسمیت نمیشناسند و دانشگاه را یک نهاد انتقادی نسبت به جامعه نمی دانند و دانشگاه در گفتمان اجتماعی فقط کانالی برای تحرک است.
او با جمع بندی این دو گفتمان در حوزه هنر به طرح گفتمان سوم و فرهنگی در دانشگاه پرداخت و گفت: برای گفتمان فرهنگی دانشگاه که برخلاف دو گفتمان قبلی، بر رشد تفکر انتقادی بر دانشگاه هم تأکید دارد مکث بیشتری میکنم. دانشگاه عرصه جدال نسلی است و مدرسان در دانشگاه همواره در جدال این شکاف نسلی هستند. نسل قبلی واپس گرا و نسل جدید نوگرا که در هنر بار مفهومی عمیق تری دارد، زیرا هنرمند همیشه باید نوگرا باشد. این موضوع برای مدرس همواره یک تعارض نقش بوجود می آورد که به زعم وی این مسئله همه دانشگاههاست که در هنر پیچیده تر است زیرا به روز بودن، بخشی از هنرمند بودن است.
سخنران این نشست در پایان به جمع بندی بحث خود پرداخت و بر اهمیت پیرا دانشگاه که در آن مدرسان دارای هویت دوگانه هستند، به استراتژی های مدرسان برای معرفی خود به عنوان هنرمند مستقل و سختی آن تاکید نمود و گفت: تمامی این کشمکش ها برای مدرس دانشگاه هنر تبدیل به یک کشمکش اخلاقی میشود، کشمکش و تلاش سختی که او خود را ناظر و شاهد وضعیت مدرسان برای ساختن یک شخصیت هنری و آکادمیک از خودشان در دانشگاه های هنر می داند.