از ديرباز تاكنون كوه دماوند پديده اي قابل اعتنا در فرهنگ ايران بوده است. هرچند عينيت دماوند ثابت است، اما نمي توان گفت اين كوه همواره معنايي واحد داشته است. معناي اسطوره اي دماوند مساوي با معناي ملي آن نيست. معناي اين كوه در شاهنامه با معناي آن در قصيده ي دماونديه ي بهار تفاوت دارد. در اين نوشتار معناهاي مختلف دماوند در طول تاريخ به كمك نظريه ي «بازنمايي» بررسي مي شود. طبق اين نظريه، پديده هاي واقعي هنگام ورود به دنياي انساني معناي جديدي مي گيرند كه از زمينه ي تاريخي و گفتماني شان ناشي مي شود. بنابراين، پديده اي مثل دماوند با اين كه عينيتي ثابت دارد، در طول زمان براي افراد مختلف معناهاي متفاوتي خواهد داشت. زماني اسطوره است، زماني ديگر دست مايه ي شاعران و براي مردمِ امروز نماد ملي. دماوند در دنياي انساني معنا مي گيرد و گرنه به خودي خود تنها يك كوه است.
کليدواژگان: دماوند، بازنمايي، ادبيات، اسطوره، نمادملي، گفتمان