سخنرانی پروفسور ویلیام بیمن

برای دانشجویان درس «ایران‌شناسی از نگاه انسان‌شناسی» رشته مردم‌شناسی دانشکده میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری دانشگاه مازندران

۲۳ آبان ۱۴۰۳

بیمن یکی از انسان‌شناسانی است که سال‌های زیادی در ایران به سر برده و پژوهش‌های ارزشمندی درباره ایران داشته. او را بیشتر به‌واسطه کتاب «زبان، قدرت و منزلت در ایران» می‌شناسند. هرچند کتاب دیگری از او که کمتر شناخته شده به نام «سنت‌های اجرایی در ایران» هم که درباره نمایش‌های سنتی ایرانی است به فارسی ترجمه شده است. کتاب دیگر او درباره روابط خصمانه میان ایران و امریکا هنوز به فارسی ترجمه نشده است. او به خاطر تسلط نسبی به زبان فارسی بارها با صدا و سیما و نیز رسانه‌های رسمی گفتگو انجام داده است.

به همین خاطر از ایشان دعوت شد با حضور مجازی آنلاین (تصویری) در کلاس درس «ایران‌شناسی از نگاه انسان‌شناسی» به بیان تجربیاتش از کار میدانی در ایران بپردازد. آنچه در ادامه می‌خوانید، متن تایپ‌شده این گفتگو است که توسط خانم ریحانه قنادزاده، دانشجوی کارشناسی مردم‌شناسی دانشکده میراث فرهنگی دانشگاه مازندران آماده شده است.

این برنامه در چارچوب همکاری‌های میان دانشکده میراث فرهنگی دانشگاه مازندران با انجمن انسان‌شناسی ایران تدارک دیده شد.

امیر هاشمی مقدم: دانشجوها با کتاب «زبان و قدرت و منزلت در ایران» شما آشنا هستند. این کتاب شما مشهور‌ترین کتاب در ایران است. این کتاب شما را سال‌های قبل بعضی از دانشجویانم  به‌صورت کنفرانس کلاسی ارائه دادند.

ویلیام بیمن: خوشحالم که دانشجویان در ایران می‌توانند این کتاب را بگیرند و بخوانند. باعث خوشحالی بنده هم هست که نسل‌های جوان می‌توانند با این کتاب آشنایی داشته باشند.

امیر هاشمی مقدم: به جز این کتاب بچه‌ها عموما آشنایی با حوزه کاری دیگر شما ندارند. در واقع شما حوزه نمایش هم کار کردید. به جز این، استاد بیمن حدود بیست سال پیش کتابی نوشتند درباره اختلافات ایران و آمریکا که آن کتاب ترجمه نشد. اما تا قبل از اینکه بقیه دانشجویان بیایند، بنده می‌خواستم توضیحی بدهم درباره دانشگاه مازندران. دهه ۵۰ خورشیدی و دهه ۷۰ میلادی آقای بیمن مسئول تشکیل گروه علوم اجتماعی در دانشگاه مازندران (بابلسر) شده بودند. چند سالی هم ایران بودند. بعد از انقلاب مجبور شدند همراه با بقیه کارمندانی که غیر ایرانی بودند و یا آمریکایی بودند ایران را ترک کنند. البته فکر می‌کنم چند بار بعد از آن سفرهای کوتاه به ایران داشتند.

ویلیام بیمن: بله ده الی دوازده بار. خیلی به ایران آمدم و خوشحالم که پیشرفت ایران را در این مدت دیدم، حتی کنفرانس‌های بسیاری هم آمدم. دو بار گروه جهانگردان را به ایران آوردم و راهنمایی کردم و آن‌ها را به جاهای مختلفی بردم. این هم برای من تفریح بود و هم انشاالله برای آمریکایی‌هایی که آمدند جالب بوده باشد. تماس من با ایران دائمی هست‌. دوست دارم قبل از اینکه از این دنیا راهی بشوم و بروم، دوباره به ایران بیایم و با مردم و سرزمین ایران ملاقات کنم.

امیر هاشمی مقدم: بعد از انقلاب به دانشگاه مازندران هم آمدید؟

ویلیام بیمن: متاسفانه نه. خیلی کنجکاو هستم که ببینم  انجا چه شکلی شده است. همکار و استاد من، کاترین بیتسون استاد آن دانشگاه بود. چند سال پیش می‌خواست برگردد برود به این دانشگاه، منتها متاسفانه مریض شد و درگذشت. ولی خیلی خودش مشتاق بود دانشگاه را ببیند و باز هم در ایران باشد. من دوست دارم فرصتی داشته باشم و ببینم دانشگاه چقدر پیشرفت کرده و گسترش پیدا کرده.

امیر هاشمی مقدم: ما حتما منتظر شما هستیم که یک بار حضوری تشریف بیاورید و در کلاس‌ها دیدار داشته باشیم و هم ما و هم دانشجو‌ها از شما حضوری یاد بگیریم. حالا اگر شما موافق باشید خوشحال می‌شویم یک تاریخچه کوتاهی از فعالیت‌هایتان در دانشگاه مازندران بگویید و بعد برویم سراغ بحث اصلی خودتان.

ویلیام بیمن: شما می‌دانید که دانشگاه مازندران قبل از انقلاب اسم دیگری داشت، به اسم شاه گذشته نامیده شد (رضا شاه کبیر). ما با یک محوطه خالی شروع کردیم ساختمان‌ها ساختیم و اینکه منزل ساختیم برای استادها و خوابگاه برای دانشجویان و یک امارت برای سردبیر دانشگاه و اداره. بنده نه فقط در علوم اجتماعی فعالیت داشتم بلکه مسئولیت تاسیس کتابخانه را هم داشتم. برای من خیلی جالب بود. من را فرستادند به اروپا و آمریکا که  کتاب بخرم. تقریبا بودجه کلانی داشتم، دو میلیون دلار برای خریدن کتاب! خیلی برای من دشوار بود. نتوانستم برای تاسیس کتابخانه این همه پول مصرف کنم. چون هر کتاب را باید انتخاب می‌کردیم. نمی‌توانستیم بگوییم هزار کیلو کتاب بفرستند. باید کتاب‌ها را طوری انتخاب می‌کردیم که در حد استفاده دانشجویان باشد. خیلی کار سختی بود و نتوانستم تکمیل کنم. متاسفانه زمانی که  انقلاب پیش آمد نتوانستیم شروع کنیم. باز بعد از چند سال به اسم دانشگاه مازندران فعال شد. حتما شنیدید که می‌گویند این دانشگاه یکی از برجسته‌ترین دانشگاه‌های ایران شده. باعث افتخار من هست که یک قدمی توانستیم برای تاسیس آن دانشگاه برداریم. فقط یک فعالیت برای من جالب بود که قبل از اینکه با این دانشگاه مشهور بشوم، من جزو اداره جشن هنر شیراز بودم برای دو سال. تحقیق کردیم درباره نمایش سنتی در ایران مثل تعزیه، خیمه شب‌بازی، پرده‌خوانی و… این تحقیقات بسیار برایم جالب بود‌. حتی یک کتاب هم در این باره نوشته‌ام. کتاب راجع به نمایش سنتی در ایران هست به اسم «سنت‌های اجرایی در ایران». یک هنرپیشه از یک شهرکی در اطراف اصفهان در نقش شمر بازی کرد. فعالیت من در ایران بسیار گسترده بود. بنده ۱۹۶۸ میلادی که هم‌سن شما دانشجویان بودم، تحقیقاتم را در ایران شروع کردم در خلیج فارس.

امیرهاشمی مقدم: شما مسئول تشکیل کتابخانه دانشگاه مازندران شدید یا تنها تشکیل بخش علوم اجتماعی؟

ویلیام بیمن: نه تشکیل تمام کتابخانه. حتی یک فرهنگ لغت و دارالفنون نداشتیم، هیچی نداشتیم. اینکه ۱۰۰ هزار جلد را جمع‌اوری کنیم خیلی سخت بود. بسیار فعالیت جالبی بود و دشوار بود برای یک نفر که این کار را انجام بدهد. در تشکیل کتابخانه خیلی تلاش کردم در جمع‌اوری کتاب‌های علوم اجتماعی چون رشته بنده بود، بنده خودم انسان‌شناس هستم و سعی کردم بچه‌ها در رشته علوم اجتماعی منابع کافی داشته باشند. ولی همانطور که عرض کردم بنده خود متوجه نشدم که چقدر این کار سخت خواهد بود. تنها در فکر منابع دانشجویان بودم. شاید مثلا در خانه خودتان یک مقدار کتاب دارید یک سعدی، یک حافظ و فرهنگ لغت داشته باشید. ولی اگر در نظر بگیرید که باید در همه رشته‌ها در علوم اجتماعی و انسانی آنقدر کتاب باید داشته باشید این کار سخت خواهد بود که همه چیز را در نظر بگیرید.

امیر هاشمی مقدم: برویم سراغ حوزه خودتان به خصوص آن کتاب‌تان که در ایران بیشتر شناخته شده‌است (زبان، منزلت و قدرت در ایران) که بچه‌های ترم بالا تقریبا اشنایی نسبی با این کتاب دارند. چون دوستان‌شان قبلا این کتاب را ارائه داده‌اند و معرفی کرده‌اند‌‌. این کتاب بیشتر به پیچیدگی‌های زبان فارسی و بازی‌های زبان فارسی که چگونه به واسطه‌ی کاربرد زبان منزلت‌مان را به طرف مقابل نشان می‌دهیم…

ویلیام بیمن: بگذارید خودم بگویم. اگر خلاصه بخواهم بگویم بعضی‌ها می‌گویند این کتاب راجع به تعارف است. یک نقش به‌خصوص در زبان فارسی دارد، چون ما طبقات اجتماعی خاصی داریم در ایران و این منعکس می‌شود در زبان فارسی. اگر در نظر بگیریم که من اگر بخواهم خودم را فروتن نشان بدهم باید به طرف بگویم «جناب». مثلا می‌خواهیم به آن افراد شان و منزلت بالاتری بدهیم. بنا به مردمی که در حال صحبت با آن‌ها هستیم، فعل‌های فارسی تغییر می‌کنند. این یک پدیده است که در ایران وجود دارد و این یک چیزی هست که برای مردم‌شناسی و انسان‌شناسی جالب است. برای من زمانی که آمدم ایران بسیار برجسته بود این استفاده‌های زبانی و می‌خواستم راجع به این تحقیق کنم. خوشحالم که در ایران مردم به این کتاب توجه کردند و البته کتابی هست که چهل سال پیش چاپ شده و نقص دارد و در علم زبان ما می‌دانیم که دانش همیشه پیشرفت می‌کند. اگر این کتاب را امروز می‌نوشتم اصلاحات بسیاری انجام می‌دادم. ولی امیدوارم دانشجویان و دیگران از این کتاب استفاده کنند و بتوانند به آن توجه کنند و به آن فکر کنند.

امیر هاشمی مقدم: یک توضیحی مختصر راجع به کارهای پژوهشی در حوزه نمایش و تعزیه که انجام داده‌اید بفرمایید تا بعد برویم به سراغ بقیه سوالات.

ویلیام بیمن: چون انسان‌شناس زبان‌شناس هستم چیزی که به آن توجه کردم اخیرا این هست که مردم نسبت به ارتباطات زبانی که دارند. این چیزی که خیلی مهم بود برای من این است که ما چگونه می‌توانیم با زبان احساسات دیگران را عوض کنیم. تئاتر و نمایش حس می‌کنم چیزی هست که می‌تواند احساسات مردم را عوض کند. مخصوصا بنده شروع کردم به تحقیقات راجع به تعزیه. تعزیه بسیار نمایش مهمی هست؛ نه فقط در ایران بلکه در تمام دنیا. چون احساسات مردم در این تعزیه پیدا می‌شود. کارگردانان بزرگ در جهان مثل پیتر بروک زمانی که این نمایش را دیدند گفتند این از بزرگترین نمایش‌های دنیاست. زمانی که مردم شرکت می‌کنند در این نمایش، از ته دل احساسات‌شان نمایان می‌شود. این نمایش قدرت دارد که احساسات مردم را می‌تواند لمس کند. مردم با عزاداری و با گریه‌ای که می‌کنند نشان می‌دهند که این نمایش یک عکس‌العمل ایجاد می‌کند. ما در تئاتر همیشه می‌خواهیم این نتیجه را داشته باشیم. مردم زمانی که نمایش را می‌بینند نباید بی‌اعتنا از نمایش بیرون بیایند و بگویند خوب بود. در حقیقت ما می‌خواهیم یک چیزی را احساس کنیم که قبل از دیدن نمایش احساس نکردیم و دقیقا تعزیه همین نتیجه را دارد برای تماشاگران.

از طرف دیگر اگر نگاه کنیم یک نمایش روحوضی یک احساس دیگر ایجاد می‌کند و مردم را می‌خنداند. یک نمایش داریم که مردم گریه می‌کنند و یک نمایش داریم که می‌خندند. تعزیه و روحوضی می‌توانیم بگوییم که دو طرف یک سکه هستند. یک طرف مردم عزادار می‌شوند و یک طرف مردم احساس خنده و خوشحالی پیدا می‌کنند. نمایش این قدرت را دارد که مردم احساسات‌شان را ابراز کنند. این نشان می‌دهد که نمایش چه‌قدر مهم هست برای مردم. اگر نگاه کنید تعزیه مثل پدیده‌ای هست که فقط نه در محرم بلکه مردم تعزیه را برای تمام سال اماده می‌کنند. گروه‌های نوحه در تمام سال فعالیت داشتند و برای مردم بسیار مهم بود که این مراسم محرم و عزاداری برگزار شود. تعزیه را زمانی که اجرا می‌کنند بسیار آن را تحسین می‌کردند و افتخار می‌کردند به استعداد خودشان. در تعزیه بنده نشان دادم هنرپیشه‌ای مثل استاد نبی‌الله که عکس ایشان بر روی جلد کتاب هم هست، فکر می‌کنم نجار بود منتها یکی از بهترین هنرپیشه‌های دنیا بود. از نظر من این شمر خیلی خشن بود. طوری بازی می‌کرد که بچه‌ها به گریه می‌افتادند. آقای نبی‌الله چون مرد بسیار مومنی بود و واقعا نمازخوان بود و روزه می‌گرفت، ما از ایشان پرسیدیم که استاد نبی‌الله چگونه می‌توانید نقش شمر را بازی کنید وقتی انقدر مومن هستید‌؟ ایشان گفتند اقایان بنده باید شمر را طوری بازی کنم که خیلی خشن باشد و دشمنی‌اش آشکار شود. دلیل‌اش این هست که متوجه شوید شمر تا چه اندازه بد هست و امام حسین چه قدر خوب. فکر می‌کنم اقای نبی‌الله تا به حال درگذشته باشد. ولی یکی از اشخاصی هست که تا آخر عمر یادم می‌ماند، بسیار خوشحال هستم که با ایشان آشنا شدم و همچنین هنرپیشه‌های روحوضی که در ایران اجرا کردند. می‌بینید که تا چه‌ اندازه فن هنرپیشه‌های روحوضی در ایران پیشرفته‌ است و هنرپیشگی چقدر خوب هست. بالاخره نمایش‌هایی مثل نمایش سنتی، تعزیه، روحوضی و… استعداد هنرپیشگی هست در ایران و اتفاقا نمایش‌های موثری انجام می‌شود. این نمایش‌های سنتی قدرت خودشان را پیدا می‌کنند.

امیر هاشمی مقدم: برویم سراغ کار مردم‌نگاری شما. شما کار مردم‌نگاری انجام دادید در حوزه زبان و اطراف شیراز انجام دادید‌. به‌عنوان یک غیر ایرانی که در ایران کار مردم‌نگاری انجام داده، تجربیات شما در میدان چگونه بود؟ در کار میدانی چگونه با شما برخورد می‌شد؟

ویلیام بیمن: من خوشحال شدم که خوشبخت بودم آن زمان که مثلا کار تحقیقات میدانی انجام دادم در ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳میلادی. من شانس اوردم که توانستم با دانشگاه شیراز ارتباط برقرار کنم و چند کلاس برگزار ‌کردم و یک گروه دانشجویان مانند شماها همراهم داشتم و توانستم در دهات‌های اطراف شیراز کار تحقیقات‌مان را انجام بدهیم. ما با مردم مصاحبه کردیم در ده‌ها و البته توی شیراز. ما حرف‌های روزمره خودشان و مکالماتی که همراه با هم انجام دادند را نوشتیم و در یک کتابچه گذاشتیم. همکاری‌ای که با دانشجویان داشتیم خیلی مهم بود. چند نفرشان استاد شدند در رشته خودم در انسان‌شناسی. ۴ الی ۵ تا از آن‌ها استاد هستند در ایران و در خارج.

مردم بومی ایران بسیار مهمان‌نواز بودند و همیشه از ما استقبال کردند. آن‌ها ما را تغییر دادند چون زمانی که دارید کار میدانی انجام می‌دهید دارید فضولی می‌کنید و مزاحم مردم می‌شوید. سوالات بیجا از آن‌ها می‌پرسید و آن‌ها با صبر و مهمان‌نوازی همیشه با ما همکاری می‌کردند و ما خیلی زیاد از آن‌ها یاد گرفتیم. این یک چیزی هست که مهم است برای مردم‌نگاری و انسان‌شناسی. حوزه‌ای نیست که آدم چیزی یاد بگیرد و برود. مردم همه جا هستند و همیشه می‌توانیم یک چیزی از آن‌ها یاد بگیریم. اگر کنجکاو هستید و می‌توانید صبور باشید، این کار را انجام بدهید. خیلی چیزها از مردم یاد می‌گیرید. ما خودمان در این فعالیت مردم‌نگاری شاگرد هستیم و مردمی که با آن‌ها کار می‌کنیم استاد ما هستند. ما یک چیزی از زندگی‌شان، طرز فکرشان، فلسفه‌شان و خودشان یاد می‌گیریم و این بسیار افتخار هست برای ما که می‌توانیم در میان مردم این همه چیز یاد بگیریم.

امیر هاشمی مقدم: من یک چیزی یادم رفت، شما گفتید یک سری از دانشجو‌های شما استاد شدند. آن زمانی که شما دانشگاه مازندران بودید غیر از خانم بیتسون، همکارها و استادهای انسان‌شناسی چه کسانی بودند؟ من شنیده‌ام نوام چامسکی هم آن‌جا درس می‌داد درست است؟

ویلیام بیمن: نوام چامسکی؟ متاسفانه ما ایشان را ندیدیم در دانشگاه مازندران و البته بنده او را می‌شناسم. اما یادم نمی‌آید که آمده بود به ایران یا نه؟ مادر خانم بیتسون که یک انسان‌شناس برجسته و مشهور هست به نام مارگارت مید هم آمد به ایران همراه با یک انسان‌شناس دیگر به نام جفری گور که با او هم در ایران بودند و به هر حال خیلی به ایشان خوش گذشت و گفتند خیلی چیزها یاد گرفتند.

امیرهاشمی مقدم: وقتی مارگارت مید آمد ایران، شما ایران بودید؟

ویلیام بیمن: بله. البته من بودم و مارگارت مید هم در شیراز بود. ما او را بردیم به دهات اطراف شیراز، خیلی خوشحال شد. هم دخترش و هم نوه‌اش همراه ما بودند. زمانی که من استاد دانشگاه براون بودم، دختر بیتسون شاگرد من بود. من با سه نسل از این خانواده رفت و آمد داشتم و اتفاقا با هم دوست بودیم هم مارگارت مید هم کاترین بیتسون و هم دخترش.

امیر هاشمی مقدم: من بعد از کلاس مختصا باید در این مورد از شما بپرسم چون درباره مارگارت مید در ایران در حال نوشتن یک مقاله هستم و ان کسی که راهنمای ایشان در اصفهان بود و به نوعی تورلیدرش بود را پیدا کردم و با او مصاحبه انجام دادم و می‌دانم شما با خانم بیتسون در ارتباط بودید. اما نمی‌دانستم با خود خانم مارگارت مید هم در ارتباط بودید و ایشان را در ایران دیده‌اید. ما البته خانم بیتسون را چند سال پیش، حدود ۴ سال پیش دعوت کردیم که بیایند دانشگاه مازندران و سخنرانی بکنند. همان زمان کرونا اتفاق افتاد و به‌خاطر آن مدتی پروازها لغو شد بعد یک مشکلی برای دخترش پیش آمد چون قرار بود با او بیاید و نشد. متاسفانه دو سال پیش هم که از دنیا رفت.

ویلیام بیمن: من یادم هست چون با من تماس داشتند راجع به همین دید و بازدید با هم صحبت کردیم. چون من تازگی همینطور که قبلا گفتم گروه‌های جهانگردی را در ایران راهنمایی کردم. برای همین چند سال پیش خانم بیتسون از من پرسیدند که چگونه بروند و چه راهی برای آن‌ها بهتر است و همینطور که گفتید مشکلات برایش پیش آمد برای دخترش و نتوانست بیاید. این را بگویم که بسیار مشتاق بود که بیاید و دانشگاه را ببیند که بعد از چند دهه چه اتفاقی برایش افتاده.

امیر هاشمی مقدم: پس خودتان در جریان مشکلاتی که برای خانم بیتسون پیش آمد و نتوانست ویزا بگیرد هستید. من این را بهانه می‌کنم برای کتاب‌تان که من حالا با یک ذره جعل و تحریف، عنوانش را می‌گویم «آمریکای شیطانی و آخوند‌های عصبی» که در سال ۲۰۰۵ منتشر گردید، اما هنوز به فارسی ترجمه نشده.

ویلیام بیمن: ممکن است تیترش ناگوار باشد. البته نه آمریکا شیطان بزرگ هست نه آخوند‌های ایران عصبی هستند. ولی این تیتری که گذاشتند، ناشر گذاشت. بنده هم نقد کردم. ولی این تیتر معنی این را می‌دهد که هم آمریکا و هم ایران نسبت به یکدیگر تهمت زدند. تهمت ایران به امریکا این بود که مثل یک شیطان بزرگ است و تهمت آمریکا به ایران هم این هست که آخوندهایی هستند که مثلا عصبی هستند‌‌. البته در کتاب سعی می‌کنم نشان دهم که هیچ‌کدام از این تهمت‌ها در این کتاب واقعی نیست. ولی دشمنی و ناراحتی‌ای هست که هنوز وجود دارد بین ایران و آمریکا. تقریبا این ریشه‌ها مثل همان‌هایی که در این کتاب ترجمه کردم پیدا می‌شود‌. حتی بعد از این جلد اول که در ۲۰۰۵ میلادی بود و نزدیک به بیست سال است که گذشته و باعث تاسف هست که خیلی از چیزهایی که ۲۰ سال پیش نوشتم هنوز تداوم دارد در گفت‌و‌گو بین آمریکا و ایران حتی تا به امروز. بنده امیدوارم آمریکا و ایران بتوانند دوباره یک دوستی را ایجاد کنند. این پدیده‌هایی که در کتاب نوشتم نکته‌هایی که نوشته‌ایم، سیاست یک قدرت برای خودش دارد. باز هم خیلی از نکته‌های کتاب مربوط به زبان‌شناسی هست؛ چون زمانی که یکی توهین می‌کند یک نوع فن بیان هست. خیلی از نکته‌های کتاب راجع به گفت‌ و گو و بیان سیاسی است که ما  در طبقات بالای سیاستمداران مشاهده می‌کنیم. مردم ایران و امریکا زمانی که هم‌دیگر را می‌بینند و ملاقات می‌کنند احساس دوستی و محبت ایجاد می‌شود. زمانی که جهانگرد‌های امریکایی را راهنمایی کردم، آن‌ها زمانی که سفر تمام شد گفتند ما احساساتی که داشتیم نسبت به مردم ایران بسیار گرم، بسیار صمیمی بود. همین نشان می‌دهد که باید روابط انسانی داشته باشیم. روابط انسانی تفاوت دارد و بسیار برای انسان‌شناس جالب و مهم هست‌.

امیر هاشمی مقدم: خب، برسیم به پریس و پاسخ. یکی از دانشجویان می‌پرسد شما در کتاب شیطان بزرگ و ملاهای عصبی از نگاه انسان‌شناسی زبان‌شناختی سعی کردید که نشان دهید بسیاری از این موضع‌گیر‌ی‌های خصمانه علیه یکدیگر، می‌تواند برداشت‌های اشتباه زبانی باشد یا تصورات نادرست باشد. شما به دانشجوهای انسان‌شناسی چه پیشنهادهایی می‌توانید بدهید که به‌عنوان انسان‌شناس بتوانند برای رفع این دشمنی‌ها و تخاصم‌ها، چه بین ایران و چه امریکا، چه بین دو قبیله، قاره یا کشور انجام دهند؟ فکر می‌کنید چگونه دانشجو‌های انسان‌شناسی می‌توانند در این حوزه کار بکنند؟

ویلیام بیمن: همیشه باید اول نقاط مشترک را پیدا کنیم. این نقاط مشترک می‌تواند در سطح فلسفه باشد در سطح فرهنگ باشد و… من یک داستان برای‌تان می‌گویم. در یکی از ده‌ها که من مردم‌نگاری می‌کردم، می‌دانید چیزی که در انسان‌شناسی مهم هست برای فهمیدن طرز فکر اجتماعی یک محل، اجتماع، ده و… این است که خویشاندی را مطالعه کنیم. یک روز در ده دیدم که دو نفر داشتند با همدیگر دعوا می‌کردند و یکدیگر را می‌زدند و مردم نگاه کردند و ناراحت شدند. من این اشخاص را می‌شناختم. به یک نفر گفتم چرا این دو نفر هم‌دیگر را می‌زنند؟ گفت او یک چیزی گفته و او هم جواب داده. بعد بنده گفتم خب آن‌ها که قوم و خویش هستند. بعد به هم نگاه کردند و یکی‌شان گفت راست می‌گویی. آن‌ها قوم و خویش هستند. نباید ناراحتی بین‌شان باشد. بعد رفتند گفتند این فرد قوم و خویش شماست. هر دو به یکدیگر نگاه کردند و گفتند راست می‌گوید. این جریان متوقف شد و تمام شد‌. زمانی که فهمیدند روابط مشترک با یکدیگر دارند دیگر نمی‌خواستند همدیگر را بزنند. زمانی که یک طرز فکری و قصد مشترکی پیدا می‌کنیم بین گروه‌ها، می‌توانیم یک دوستی ایجاد کنیم. فکر می‌کنم هر چه بیشتر بتوانیم این خواسته‌های مشترک بین اجتماع را پیدا کنیم بهتر می‌شود. البته شما می‌دانید که آمریکا و ایران در یک سطح قهر هستند. شما اگر با کسی قهر کرده باشید چیزی که جالب است راجع به قهر، دو نفر زمانی که قهر هستند به هم وابستگی دارند و همدیگر را اذیت می‌کنند از راه دور. وابستگی بین دو نفر هست که قهر و آشتی می‌کنند. امیدوارم یک روزی واسطه‌گر پیدا کنیم میان آمریکا و ایران و ما اشتی کنیم. چون اگر بی‌اعتنایی می‌کردیم به همدیگر این در حیطه دیگری قرار می‌گرفت. ما با هم هنوز روابط داریم‌. به هر نحوی این رابطه خودش را نگه داشته‌. امیدوارم واسطه‌گری پیدا کنیم که این دو بتوانند با هم دوباره دوستی ایجاد کنند.

امیر هاشمی مقدم: یکی از دانشجویان می‌پرسد رفتاری از ایرانی‌ها دیده‌اید که علت و منشا آن رفتار را درک نکرده باشید؟ مثلا شما روی تعارف کار کردید. علت و منشا تعارف را ممکن است کشف کرده باشید. آیا علت و رفتاری بوده که منشا آن را پیدا نکرده باشید و نفهمیده باشید که چرا دارند این رفتار را انجام می‌دهند؟

ویلیام بیمن:  البته ما کاملا نمی‌توانیم درک کنیم مردم چه هدفی دارند. ما هدف و انگیزه تعارف را هم نمی‌توانیم کاملا متوجه شویم. شما شاید دیده‌اید که  تعارف بعضی وقت‌ها بسیار جدی هست و می‌خواهند نسبت به فرد دیگری احترام واقعی نشان دهند. ولی به اصطلاح می‌توانیم با تعارف یک نفر دیگر را به اصطلاح خر کنید. مثلا با چاپلوسی می‌توانید مردم را وادار کنید به کاری که شاید دوست نداشته باشند. پس ما از کجا متوجه شویم که یک تعارف واقعی است از ته دل فرد می‌خواهد احترام بگذارد یا مثلا به‌نظر می‌رسد یک مقدار می‌خواهد سو استفاده کند از دیگران؟ نهاد تعارف همین است که آن دو طرف جدی هستند یا برای استفاده شخص است. در این کتاب یک فصل کامل دارم که راجع به زرنگی است. ادم چگونه می‌تواند زرنگ باشد با استفاده از تعارف؟ کسی که زرنگ هست نمی‌توانیم بگوییم یک شخصیت خالص و فروتن دارد. این استفاده‌ای هست که بسیار ظاهری است نه باطنی. شما ایرانی هستید و می‌دانید فرق بین ظاهر و باطن می‌تواند چه باشد‌. شما اگر می‌خواهید از تعارف استفاده کنید سعی کنید باطنی باشد نه ظاهری. این نشان می‌دهد زبان تا چه اندازه قابل انعطاف است برای استفاده بین مردم. برای همین برای بنده بسیار جالب است. چون به زبان انگلیسی ما این‌چنین نهاد زبانی نداریم و برای ایرانی‌ها و کسانی که ایران‌شناسی طی می‌کنند کاری مثل تعارف بسیار بسیار جالب است.

امیر هاشمی مقدم: خیلی ممنون امیدوارم حضوری هم بتوانیم یک روزی در دانشگاه مازندران با شما ملاقات داشته باشیم.

ویلیام بیمن: امیدوارم در درس‌های‌تان موفق باشید و می‌بینم که بسیاری از دانشجویان شما خانم هستند. امیدوارم موفق باشید و در حوزه علوم اجتماعی موفق باشید. چیزی که در علوم اجتماعی مهم است این است که هم مردها این رشته را لازم دارند و هم زن‌ها. زن‌ها می‌توانند بسیاری از مسائلی را پیدا کنند در اجتماع مردم که، مردان نمی‌توانند و برعکس. پس بسیار مهم هست که خانم‌ها هم در این رشته فعالیت داشته باشند. می‌توانند خیلی چیزها را پیدا کنند که به عبارتی ما مردها قادر نیستیم. بسیار خوشحال شدم که با شما آشنا شدم. انشاالله در آینده بتوانیم در تماس باشیم.