يکي از مفاهيم مغالطه آميز درانسان شناسي عامه مفهوم «قوم» و «مرزهاي قومي» است. طي سال هاي گذشته به دليل شرايط نوين اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي که ناشي از صنعتي شدن، سواد آموزي، مهاجرت و جهاني شدن است، عناصر تشکيل دهندۀ اين مفاهيم دچار دگرگوني شده است و به تحولاتي در مرزهاي تفکيک کننده گروه ها و اقشار اجتماعي انجاميده اند.
در اين مقاله که نتيجۀ مطالعه اي انسان شناختي در يکي از مناطق روستايي شمال ايران است، محقق با اتخاذ يک ديدگاه کاربردي در حوزه هاي انسان شناسي عامه و انسان شناسي عملي، تحولات مرزهاي قومي را در بين دو گروه قومي ساکن در اين منطقه به معرض نمايش مي گذارد. مقاله با طرح چارچوب نظري موضوع آغاز مي شود و پس از تعريف مفاهيم قوم، هويت و مرزهاي قومي، تصويري از عناصر تشکيل دهندۀ هويت که تعيين کنندۀ مرزهاي قومي بين اين دو گروه است، نشان داده شده، سپس تحولات اين عناصر با تأ کيد بر عوامل اقتصادي- اجتماعي جامعه ايراني از نيمه دوم قرن بيستم تا دورۀ معاصر مورد تحليل و تبيين قرار مي گيرد