«بافت» يك مفهوم مهم كليدي، نظري و متاخر، وام ستانده شده از سپهر رشته ها و دانش هاي ديگر در باستان شناسي است. موارد استفاده آن در پژوهش هاي باستان شناختي هم در ميدان عمل، هم در مقام نظر به تدريج و با گذشت زمان بيشتر شده و توسعه معنايي يافته است. طي دهه هاي اخير باستان شناسان، از اين مفهوم كليدي استقراض شده، هم به مثابه يك رويكرد، هم به معناي يك سرمشق پژوهشي يا پاراديم در مقام نظر، هم يك اصل يا قاعده يا پيش فرض پايه در ميدان عمل در نحوه مواجهه، مشاهده و توصيف بيروني و دروني (تحليل، تبيين، تفسير، تقرير و تاويل) يافته هاي مورد مطالعه خود سعي كرده اند هرچه بيشتر استفاده برده و ظرفيت هاي مفهومي آن را به خدمت بگيرند. آنها تركيبات و مشتقات متعددي نيز از آن برساخته و اخذ و استخراج كرده و جامه ي معناي باستان شناختي بر قامت آن پوشانده اند. اينك باستان شناسان بيش از پيش به اين واقعيت پي برده و آن را به عنوان يك اصل پذيرفته اند كه مشاهده و مطالعه منفرد و منزوي يافته ها و بقايا و ماده هاي فرهنگي صامت، متفرق و بي نام و تغيير صورت و سيرت داده گذشته را مي بايد براي هميشه به كناري نهاد و آن را منسوخ شده اعلام كرد و منابع، ماده ها، بقايا و شواهد باستان شناختي را مي بايست در درون بافت هايشان نهاد و نخست حلقه هاي مفقود بيروني و دروني آنها را رديابي و رصد كرد و بافت و سپس دست به بازسازي، تبيين، تفسير، تقرير و ارجاع تاويل شان زد. اين يك گام بلند و مهمي است كه در باستان شناسي برگرفته مي شود.

کليدواژگان:
بافت، يافته، باستان شناسي بافتي، تبيين، بازسازي